رابطه طلاق وبیکاری
کنترل طلاق
یکی از مهمترین اثرات سوء که در اجتماع بیکار شدن به همراه خواهد داشت طلاق و تمایل به جدایی دو همسر از یکدیگر است. ابتدا بیکاری را بیشتر توضیح می دهیم تا این مطلب روشن شود . از آنجایی که بیکار بودن ولی در دسترس بودن برای انجام کار نشانگر عدم هرگونه فعالیتی است که ممکن است مترادف با جستجوی کار باشد، طبعاً نمی توان آن را کار به حساب آورد- بیکاری ممکن است پیامدهایی برای کسانی هم که بیکار نیستند، در برداشته باشد. به عنوان مثال گرایش به بیکاری، قویاً افراد خانواده را در بر می گیرد . به گونه ای که اگر سرپرست خانواده بیکار شود افراد خانواده نیز انگیزه خود را از دست می دهند و بعد از مدت زمانی بر سر مسایل ریز و درشت با هم دیگر بحث و گفتگو کرده و در نهایت این نزاع و درگیری ها بالا گرفته و منجر به مطرح شدن مسئله طلاق شود.
در مقابل رفاه اقتصادی به افراد اجازه می دهد ذهن خود را به موضوع هایی فراتر از ادامه حیات معطوف کنند و از جمله، حق انتخاب شادمانی شخصی در خارج از چهار چوب ازدواج را مد نظر قرار دهند. بر اساس برخی مطالعات تطبیقی، جوامع بسیار فقیر و جوامع بسیار ثروتمند دارای بالاترین میزان های طلاق هستند و جوامعی که از نظر توسعه اقتصادی در سطح متوسط قرار می گیرند، میزان طلاق پایین تری دارند(sabini,1995:519) فرضیه مورد نظر، یعنی تاثیر رفاه اقتصادی بالا بر افزایش میزان طلاق، به طور خاص درباره جامعه آمریکا مورد تاکید بعضی جامعه شناسان قرار گرفته است. آنان باستناد به آمارهای موجود نشان داده اند که پایین ترین میزان طلاق در آمریکا طی 60 سال گذشته به سال های رکود اقتصادی این کشور اختصاص دارد، در حالی که بالاترین میزان طلاق در تاریخ آمریکا مربوط به سال 1981 ( دوره شکوفایی اقتصادی و رفاه عمومی) بوده است(ward and stane, 1998:296) .
احتمالاً بسیاری از طلاق گرفتن ها راحت و آسان نیست. تعداد اندکی از طلاق به رشد متقابل تمام افراد درگیر می انجامد. طلاقی که به طور دو جانبه انتخاب شود و همزمان با رشد زندگی دو طرف به وقوع بپیوندد و به دلایل یکسان به آزادی بیشتر جهت رشد تمام افراد بینجامد طلاق بر حق است. ولی این طلاق بسیار نادر است .
اما طلاق به ناحق زمانی که یک یا هر دو طرف احساس درماندگی می کنند یعنی وقتی که به طور دو جانبه رشدی صورت نمی گیرد، هنگامی که خشم و سرزنش، احساس بی عدالتی و کمبود احترام به خود گریبان گیر هر دو عضو شده است. به نظر می رسد طلاق به ناحق برای یکی از والدین یا هر دو رخ می دهد، در حالی که (طلاق بر حق) به طور دو جانبه انتخاب می شود. تصمیمی که طی زمان و به دلایل واضح و اظهار شده در چهار چوب کل نهاد خانواده تکامل یافته است.با این اثرات جبران ناپذیری که طلاق بر روی خانواده ها دارد به هیچ وجه نمی توان آن را ندیده گرفت. و برای کمتر شدن این واژه خطرناک هر چه بیشتر سعی و تلاش انجام داد تا بتوان جامعه و افراد را رو به سوی جامعه ای مطلوب و بدون درگیری هدایت کرد که برای این مهم ابتدا باید بر روی مسایل اقتصادی و داشتن نیازهای مالی به حد نیاز و کار داشتن سرپرست خانواده به عنوان مهم ترین مسائل توجه کرد.
یکی از مسائل زندگی مشترک کسب درآمد داشتن و توان مالی خانوادگی می باشد که این مهم با بیکاری می تواند زمینه بسیاری از مشکلات خانواده شود و از سوی علت بیکاری درآمد خانواده حذف گردیده و فرد را در برآورده کردن نیازهای اولیه خود و خانواده اش ناتوان می سازد. از طرفی به فرموده ی مولی متقیان ک فرموده است«بزرگترین تفریح کار است». در نتیجه آرامش روحی و روانی فرد و خانواده به علت بلاتکلیفی و بیکاری از بیم می رود و این دو زمینه مادی و معنوی بسیاری از مشکلات و معضلات در خانواده شده و پایه و اساس خانواده را سست نموده تا جاییکه در بسیاری از مواقع سرانجام به جدایی و طلاق منجر می شود.
و اگر در ذهن افراد که به این واقعه شوم می رسند توجه کنیم. این مفهوم جمله به دست ما می آید: ” طلاق شیوه نهادینه شده اختیاری پایان یک پیوند است".
اولین نقش و وظیفه هنجارهای اخلاقی یک جامعه تنظیم روابط زن و مرد بر پایه اصولی و منطقی است. زیباترین و انسانی ترین شکل این تنظیم همان ازدواج است که با یک زیر بنای بیولوژیکی و زیستی شکل گرفته و خانواده را به وجود می آورد. اما برعکس این پیوند انسان که ازدواج می نامیم ، طلاق عامل از هم گسیختگی ساختار بنیادی ترین بخش جامعه یعنی خانواده است. طلاق پدیده ای است قراردادی که به زوج امکان می دهد تا تحت تاثیر شرایطی پیوند زناشویی خود را گسسته و از یکدیگر جدا شوند.
پژوهشگران و متفکران طلاق را یکی از آسیب های اجتماعی محسوب نموده و بالا رفتن میزان آن را نشانه بارز اختلال در اصول اخلاقی و به هم خوردن آرامش خانوادگی و در مجموعه دگرگونی در هنجارهای اجتماعی محسوب می دارند.
حال می دانیم که این واقعه تلخ که در خانواده رخ می¬دهد عوامل و علل فراوانی دارد. ابتدا باید پیش از ازدواج تحقیقات لازم و آشنایی کافی صورت بگیرد و بسیاری از عوامل دیگر دست به دست هم داده و این معضل بزرگ را رخ داده اصولا عواملی در افزایش آمار طلاق در جامعه کمک کننده است که مشکلاتی جبران ناپذیر به فرد و جامعه می¬زند که به این سادگی¬ها نمی¬توان آنها را از بین برد. فرد به انحراف و سوء رفتارهای اجتماعی رو می آورد که ضرر آن به همه افراد جامعه سرایت می¬کند و این واقعه شوم همانطور که اشاره شد عواملی باعث تحریک و افزایش آن می شود. یکی از آن مسائل بیکاری و تن پروری و بی پولی و بی شغلی و یا شغل مناسب نداشتن و یا بهتر است بگوییم سرپرست خانواده اصلا تعهد به اینکه به دنبال تلاش و کوشش برود را در ذهن خود نیز نمی¬آورد است. و در صورتیکه این چیز به نظر بعضی افراد کوتاه فکر در زندگی خیلی اهمیت ندارد و تاثیر مستقیم بر روی خانواده بر جا نمی¬گذارد در صورتیکه اگر افراد به سفارش انبیاء و بزرگان و همچنین قرآن کریم عمل کنند بسیاری از این افکار پوچ و واهی تمام می¬شود.