حر در کربلا
سم الله
حر، از اول هم دو دل بود، بین این طرف و آن طرف،
بین امام که بهترین خلق خدا بود و یزید که خلیفه مسلمین بود.
مامور بود به سد کردن مسیر، نه درگیری
اذن مواظبت داشت، نه قتال
نامه صلح داشت، نه جنگ،
اما
باور داشت فرزند پیامبر است، پسر فاطمه (سلام الله علیها) است، پدرش علی (علیه السلام) است، برادرش مجتبی (علیه السلام) است…
باور داشت که در جواب امام، به احترام دختر پیامبر سکوت کرد،
عدالتشان را قبول داشت که پشت امام نماز خواند،
حریمشان را محترم می شمرد که به خیمه گاه نزدیک نشد.
…
حر
فکر نمی کرد جنگ شود، خونریزی شود، درگیری شود،
وقتی مطمئن شد که این سپاه به قصد قتل عام آمدند، همان احترام، ادب، علاقه، کفه بر حق بودن سپاه امام را سنگین کرد.
فقط شک کرد به توبه اش، بازگشتش، پذیرفته شدنش…
نخواست چشم در چشم شود، به خون غلتیده شدن کسی را ببیند، نگاهش به چشمان تشنه کودکان بیفتد، شرم حضور داشت پیش عقیله بنی هاشم
تا خیمه گاه سر به زیر آمد،
نیامده، رفت
و حر شد…